کاش که با هم باشیم
| ||
دخترک غمگین خودکار آبی را که انگار در جوانی خوب می نوشت و روان ، روی کاغذ کشید . کشیییییییییییید . صدای ناله ی کاغذ چندش آور بود . خش خش خش . سرفه کرد خودکار . و از دهانش قطره ای جوهر آبی پاشید . یکی در میان . نوشت . ننوشت . نوشت . ننوشت . خودکار ناامید بود . دخترک هم . عصبی ورق را خط خطی می کرد اما خودکار خط فاصله می گذاشت . یک خط در میان می نوشت . نقطه می گذاشت . یک بی همه چیز . چه اسم پر مفهومی . بی همه چیز . همه چیز بی . خودکار بی همه چیز است . کسی همه چیز بی است . دخترک هم شده است همه چیز بی . آه . خودکار سرفه های آخر را کرد . و کاغذ حوصله ی مردن و سفید پوشیدن را نداشت . دخترک خودکار را پرت کرد . خودکار بی همه چیز تر شد . ولی نقطه ها خیس خیس شدند . با همه چیز شدند . تو پر شدند . و فاصله ی بین خط ها را برکه ای شور پر کرد . نقطه ها دست و صورتشان را در برکه شستند . ولی . . ولی . . . ولی دخترک هنوز می بارید . . . .
پینوشت : اینجا هوا بارانی است .
یا زینب [ پنج شنبه 90/10/1 ] [ 11:13 عصر ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |